این کودک گریان ز هول سهمگین کابوس تسکین نمیابد به هیچ آغوش و لالایی افسوس در خواب های من تا چشم بیند کاروان هول و هذیان است آن گسترشها وان صف آرایی آن پیلها و اسبها و برج و باروها افسوس آن سقف بلند آرزوهای نجیب ما افسوس انگار در من گریه میکرد ابر انگار در من گریه میکرد ابر دیگر کدام از جان گذشته زیر این خونبار این هردم افزونبار شطرنج خواهد باخت شطرنج خواهد باخت
نظر خود را بنویسید